گرچه از دست دادن دوستی نزدیک و همکاری بسیار ارزشمند که سرمایه علمی گرانبهائی نیز برای این جامعه بود بسیار اسفبار و جبران ناپذیر است. ولی نمی خواهم این فقط شرحی برای سوگواری تلقی شود و من به سنت مرده پرستی مرسوم از او اسطوره ای آرمانی و بدور از واقعیت بسازم. بنابراین بجای مرثیه ای برای ولی سهامی، از ارثیه ای که برای روانپزشکی ایران بجای گذاشت می باید سخن گفت، تا بلکه میراث سهامی بدرستی به دست روانپزشکان آینده، برسد. زیرا، سهامی، یک روانپزشک یا استادی معمولی نبود. نه لزوما با جریان آب حرکت می کرد و نه به وضع موجود روانپزشکی رضایت می داد. در پی تغییر و تحول بود و سهم مهمی در تحول روانپزشکی ایران، در دو دهه گذشته داشت. منظور فقط تغییرات کمی نیست، مقصود تحولات کیفی روانپزشکی در این کشور است. از این گذشته، او استادی پرورشگر (یا مرشد و منتوری MENTOR) نمونه بود. بی آن که به عناوین پر طمطراق آکادمیک دل خوش کرده باشد. سهامی بارها، در کلاس هایش از چرخه زندگی حرف می زد و هر کس که او را می شناخت، می دانست که او، چرخه زندگی خود را همواره با شور و اشتیاق بسیار زیست. زندگی خلاق انسان، همواره یا از شور زندگی نشات می گیرد و یا از دفاعی در برابر مرگ و فائق آمدن بر هراس از مرگ! و زندگی خلاق ولی سهامی سرشار از شور زندگی بود، همان گونه که در مراسم یاد بودش، پسرش؛ تیمور نیز گفت که وی: «بی شرمساری زندگی را درآغوش گرفته بود» و شاید مرگ زودرسش از آنجا رقم خورد که بی هراس از مرگ، زندگی را با شور می زیست! آن گونه که می خواست. گهگاه این استاد بنیانگذار را می دیدید که با موتورسیکلتش به بیمارستان می آمد. همواره جوان بود و اهل جوانی کردن. حتی تا پیش از بیماریش، در سالهای آخر مرتب در سفر بود، و نمی گذاشت به او بد بگذرد. آدمی که نه هیچوقت از چیزی شکایت داشت و نه از هیچ کسی! نه تنگ نظر بود و نه مقام پرست و… در بحرانی ترین دوره های زندگیش، همواره همان خنده مخصوص بر چهره اش بود، خنده ای که از طبعی شوخ و شاد جان می گرفت؛ حتی زمانی که به عیب و ایراد های خود اشاره داشت. مثلا از تولدش در 1323 می گفت «وقتی بدنیا اومدم. خیلی پر مو بودم. مث یه بچه خرس! مادرم گفته بود این دیگه چیه؟» ولی این بچه پر مو آمده بود که با اعتماد بنفس و انسجام شخصیتی بیاد ماندنی، به بد و خوب خود آگاه باشد و با اشتیاق معلمی توانمند بر جامعه ای که به آدم هائی چون او بسیار نیاز داشت، اثر بگذارد.
۱. درسال 1371 که به ایران آمد، با او آشنا شدم. و از همان لحظات نخستین آشنائی، دوستش داشتم و بسیار. یک سالی با هم کار کردیم تا مطب خودش آماده شد. همان زمان بود که اورا به رئیس وقت بیمارستان، استاد دکتر ابهری معرفی کردم و با حمایت گروه روانپزشکی شرایط تدریس دکتر سهامی در بیمارستان روزبه شروع شد؛ در آن اطاقی که در زیرزمین درمانگاه، با طراحی خودش ساخته شده بود. در آن اطاق بود که چند سال، رزیدنت ها و دانشجویان گرد او جمع می شدند تا از دانش و مهارت های جذاب او در مصاحبه با بچه ها و پدر و مادر ها لذت ببرند و از آن جلسات خلاق خانواده درمانی که با رویکرد سیستمی آموزش می داد، بیاموزند. خانواده و روابط خانوادگی، برای او همواره در تشخیص و درمان اختلالات کودکان، مرکزیت داشت. او آن شور و اشتیاق به زندگی را در کار و کلاس درس هم به پیرامونش انتقال می داد. چه در دانشگاه و چه برای آموزش همگانی، در برنامه های تلویزیونی اش، با همان شوخ طبعی و شیرین زبانی، حرف می زد، درس می داد و همیشه کلاس های شلوغ و پر شور داشت. برخی تصور می کردند استقبال دانشجویان و مردمان جامعه از کلاس هایش، بخاطر، موضوع تربیت بچه و مسائل زناشوئی و خانواده است. ولی این تفسیری تنگ نظرانه از واقعیت بود. جلسات درسش پربار و شیرین بود، بی آن که بخواهد، زبانی غیر آکادمیک بکار گیرد و یا به شیوه شومن ها متوسل شود. او یکی از آن استادان محوری بود که به پیرامون رانده شد و از پیرامون دانشگاه، نقش مرکزی خود را در دانشگاه ایفا می کرد، این خصوصیتی بود که من یک بار دیگر، چند سال پیش در باره دکتر محمد نقی براهنی؛ پدر روانسنجی ایران، نوشتم. زمانی که او نیز به پیرامون رانده شده بود، بی آن که جایگزینی در قد و قامت علمی خود داشته باشد.
۲. میراث سهامی در روانپزشکی کودک و نوجوان: ولی سهامی را باید، بانی اصلی روانپزشکی کودک و نوجوان، در ایران دانست، گرچه پیش از او دکتر هادی سلیمی اشکوری که او نیز عضو کالج روانپزشکان انگلستان و دارای فوق تخصص روانپزشکی کودک و نوجوان بود، آنگونه که استاد طریقتی برای من گفتند، رئیس بخش روانپزشکی اطفال بیمارستان روزبه بوده (احتمالا بین سالهای 1355 تا 1358) بخشی که قبل از دکتر اشکوری توسط استاد طریقتی راه اندازی شده بود. اما با عدم تمدید قرارداد دکتر سلیمی و با مهاجرت وی به استرالیا آن بخش بی سرپرست ماند و مدتی بعد بسته شده بود و دستیاران روانپزشکی روزبه در بخش اطفال بیمارستان امام حسین، دوره ای می گذراندند. کودک و نوجوان گرفتار اختلالات روانپزشکی، در آن زمان غالبا توسط روانپزشکان بالغین دیده می شدند و یا چند نفر که یا روانپزشک عمومی بودند و یا متخصص اطفال، اما کار خود را به اختلات روانی کودک و نوجوان محدود کرده بودند. اما اکنون و با همت دکتر ولی سهامی و راه اندازی فلوشیپ کودک و نوجوان، تحولی رخداد تا در ادامه کار، پنج مرکز آموزش فوق تخصصی به همت دیگر اساتید راه بیفتد و بتواند 70 روانپزشک کودک و نو جوان تربیت کند. این شاید مهمترین میراث کمّی ولی سهامی بود که باید او را پدر روانپزشکی کودک و نوجوان ایران دانست. گر چه پس از شروع کار، روانپزشکان دیگری به آمریکا و انگلستان، برای گذراندن دوره فوق تخصصی اعزام شدند که با رویکردی متفاوت، مراکز روانپزشکی کودک و نوجوان را راه اندازی کردند و اکنون اساتید فعال در این حیطه هستند.
۳. میراث او بعنوان بانی خانواده درمانی سیستمی در ایران: این نگرش انسانی و نگاه رواندرمانگرانه بود که ما را در حرفه روانپزشکی، بهم نزدیک می کرد. گرچه با رویکرد های متفاوتی کار می کردیم. او خانواده درمانگری با رویکرد سیستمی بود. و من با دیگاه تحلیلی کار می کردم. اما هر دو مبتنی بر نگاهی رواندرمانگرانه و متمرکز بر رابطه های انسانی و اجتماعی بود و متفاوت با الگوی طبی. واین تفاوتی بود که با وجه غالب روانپزشکی در ایران وجود داشت. کلاسهای خانواده درمانی دکتر سهامی ازآن اطاق با آینه یکطرفه در زیر زمین درمانگاه بیمارستان روزبه شروع شد که برای دانشجویان و دستیاران بسیار جذاب و هیجان انگیز و آموزنده بود. بسیاری را از بخش ها و کلاسهای دیگر به آن زیر زمین می کشاند تا از این استاد متفاوت روانپزشکی را بگونه دیگری بیاموزند. کلاس ها بتدریج شکل دیگری بخود گرفت و بصورت کارگاهی و با همکاری دو استاد، اجرا می شد. یکی دکتر سهامی بود و دیگری دکتر رفعتیان، یکی با رویکرد سیستمی و دیگری با رویکرد رابطه با ابژه و با توجه خاص به بالینت و وینه کات. این کارگاها و دوره ها در بیمارستان روزبه و یا بیمارستان امام حسین و… برای روانپزشکان و روانشناسان بالینی ادامه یافت و بسیاری از کسانی که در چند سال نخست فلوشیپ و فوق تخصص کودک و نوجوان بودند در این کلاس ها حضور داشتند. ولی نمی دانم چرا پس از قطع کارگاه ها، خانواده درمانی، آنگونه که در کار سهامی برجسته بود، ادامه پیدا نکرد و یا به فرزند پروری تقلیل یافت.
۴. آموزش های همگانی در فرزند پروری وخانواده مردم باید آگاهی پیدا کنند که بسراغ دانش ها و فنون تازه بروند. علاوه بر آموزش های تخصصی و آکادمیک، باید به توده ها که مصرف کنندگان فرآورده های علمی و فرهنگی هستند، نیز آموزش داد. آموزش از راه رسانه های همگانی. من هم برای دادن این آگاهی از رسانه های همگانی استفاده کردم. زیرا فضای آکادمیک در ایران آن انعطاف پذیری لازم را نداشت. ولی جامعه، انقلابی را تجربه می کرد که گرچه بسوی سنت سوق داده شده بود، ولی درست بهمان دلیل شرایط انقلابی، بی ثبات شده بود و مردم در جستجوی امکانات و شرایط متفاوت بودند و اندیشه های تازه. بعبارت دیگر جامعه انقلابی در سالهای نخستین خود همواره تجربه های پارادکسیکال و گرایش های متناقض و واگرا دارد. تازه در آن زمان فضای مجازی وجود نداشت که از این نظر امکانات گسترده تری دارد. سهامی، با رسانه ها بسیار کار می کرد وبرنامه های پر بیننده ای داشت وبسیار اثر گذار. تاثیر سهامی در این راستا را باید چند سال بعد مشاهده کرد. اثری که وی بر مسئله فرزند پروری بر این جامعه گذاشته، جامعه ای که چندین دهه تحت تاثیر آموزه های دکتر اسپاک بود. گرچه سهامی، مصاحبه هایی در این رابطه داشت که منتشر شده، ولی او را نیز باید جزء فرهنگ سازان شفاهی بشمارآورد. از این نظر به جامعه سنتی تعلق داشت و شاید ایراد دیگری که به او وارد است همین بود که بسیار کم می نوشت. عاشق حرف زدن بود. معلم شفاهی تمام عیار. معلمی که در فن بیان بسیار مهارت داشت و بسیار گرم حرف می زد.
۵. سهامی بعنوان یک «استاد پرورشگر» یا MENTOR: شاید بارز ترین خصیصه سهامی، این باشد که وی به حقیقت استادی متفاوت بود. از آن نمونه های نادری که به آن منتور می گویند؛ استادی «پرورشگر» یا «مرشد». یک همواره معلم. اثر گذار و پیشرو که بسیار جاذبه داشت و شاید بسیاری از دانشجویان پزشکی با دیدن او بعنوان یک «نقش نمونه (ROLE MODEL)» به رشته روانپزشکی روی آوردند. منتور، معلمی فرهیخته و با فرهنگ است که فقط آموزنده علم نیست، بلکه شیوه رفتار اهل علم، شیوه چگونه پزشک بودن و چگونه استاد بودن را نشان می دهد. او پزشکی بود که به روانپزشکی و رواندرمانی عشق می ورزید و آن را با شوق و اشتیاق آموزش می داد. بنابر این دانشجوی گریز پای را جمعه به مکتب خود می کشاند. پر و پیمان و بدون حاضر و غائب می آمدند تا از او بیاموزند. پس یکی دیگر از نمونه های میراث سهامی، الگوی استادی پرورشگر بود که عشق و اشتیاق به روانپزشکی و رواندرمانی را به کلاس درس می آورد و شور زندگی را آموزش می داد. پس استادی معمولی، مانند اکثریت نبود که با جریان آب حرکت کند. این خود توانمندی دیگریست، کسی که بتواند معمولی نباشد. نوآوربودن، جرئت و شهامت می خواهد.
۶. سهم سهامی در تحول روانپزشکی ایران: چند سال اولی که برگشته بودم. تفاوت «روانپزشکی تک صدائی» در ایران را با «روانپزشکی چند صدائی» در غرب، بسیار احساس می کردم و مقاومت خاموش و یا مخالفت های تحقیر کننده با هر تغییر کیفی، در سنت چهل ساله روانپزشکی نوروپسیاتریک جا افتاده در ایران، آشکار بود. با این که تک و توک روانپزشکانی در کار خصوصی شیوه های رواندرمانی را بکار می بردند. ولی نگرش غالب به آنان با تمسخر و تحقیر برخورد می کردند و اگر هم تاثیری در آموزش های آکادمیک داشت تاثیری منفی بود. دراین شرایط، امکان دگرگونی عمیق، در جهت چند «صدائی کردن» روانپزشکی در ایران را دشوارتر می دیدم، گرچه تلاش برای تغییر و تحول را شروع کرده بودم. چند سال بعد، با آمدن دکترسهامی و دکتر رفعتیان، احساس تنهائی کمتر شد و امیدوارتر شدم که شاید بتوان آن روان پزشکی تک- صدائی را به یک روانپزشکی چند صدائی تغییر داد. بنابراین با تمام تفاوت های رویکردی، برای ما رابطه های انسانی و خانواده و جامعه بود که در رشد فرد و اختلال رفتاری و ذهنی او، اهمیت بیشتری داشت، بی آنکه نقش بدن و مغز انسان، در جایگاه اجتماعیش نادیده گرفته شود. روانپزشک، برای تشخیص و درمان، ابزارهای روانشناختی– اجتماعی- فرهنگی را با شیوه های زیست شناختی، توام بکار می گیرد. تفاوت او با متخصص مغز و اعصاب در این است. وگرنه هر دو آگاهند که مغز ستاد عملیاتی و فرماندهی اندیشه و رفتار انسان است. از آن گذشته من، همواره، رواندرمانی را جزء جدائی ناپذیر کار یک روانپزشک دانسته ام و روانپزشکی را به دارو درمانی و رواندرمانی تقسیم نمی کنم. روانپزشک، گذشته از نگاه طبی به اختلالات روانی، می باید به نگاه رواندرمانگرانه نیز مجهز با شد. تا بتواند انسان را در تمامیتش ببیند. دکتر ولی سهامی چنین روانپزشکی بود. و از این که به روزبه آمده بود، بسیار خوشحال بودم. چون شدیدا در پی همراهی بودم، موجه و با بار علمی کافی، که این تغییر و تحول را پذیرا باشد. حتی اگر برای مبارزه ای پیگیر آماده نباشد، ولی در راستای دگرگونی تلاش کند، آن هم در دانشگاه که آموزش های تخصصی مرکزیت داشت و نه در بخش خصوصی که پراکنده بود و بی حامی. تحول در روانپزشکی ما می باید در این راستا رخ می داد. این کاری نبود که بتواند یک شبه اتفاق بفتد. نیاز به آگاهی دادن و همیاری داشت، تا زود تر به نتیجه مطلوب برسد. در غرب آموزش دانش ها و مهارت های تخصصی صرفا دولتی نیست. برای آموزش بسیاری از رشته های علمی و فناوری، موسسات و مراکز آموزشی در بخش خصوصی فعال هستند و می توانند در کنار اقتصاد غیر دولتی، گام های موثری برای ارتقاء علم بردارند. ولی در ایران دو دهه قبل، علم و اقتصاد، هر دو بشدت دولتی بودند و توسط دولت کنترل می شدند و در حوزه علم هنوز هم وضع بصورت گذشته است. بنابراین هر تحولی در رشته های علمی اگر در دانشگاه روی می داد، می توانست زودتر به بار بنشیند و موفق باشد. و در حیطه روانپزشکی و رواندرمانی که نه بازدهی مالی چندانی داشت و نه حامی با قدرتی، شانس موفقیت در بخش خصوصی بسیار ناچیز بنظر می رسید (بویژه در حیطه رواندرمانی و روانکاوی که بسبب کج فهمی ها و خصومت های ناروا و کج بنیاد، در مقایسه با دانش های دیگر، در وضعیت نا مساعدتری قرار داشت، و هم از درون بدنه روانپزشکی و روانشناسی و هم از بیرون مورد حمله قرار داشت). ولی درحال حاضر که تغییرتا حدود زیادی رخ داده و آگاهی به این نگرش، هم بین روانپزشکان بوجود آمده و هم بین بسیاری از مردم، لااقل در شهرهای بزرگ، امکان موثر بودن بخش خصوصی در آموزش رواندرمانی ها بیشتر شده. ولی در آن زمان نبود. دستیاران روانپزشکی به گونه دیگری تعلیم داده می شدند وبا الگوی دیگری شکل می گرفتند و استقلال فکری آنقدرها باب نبود که بتوانند، رویکردهای دیگر را ببینند و برگزینند. ذهنشان به افق های دیگر بسته می شد. تک صدائی بودن، سنت جوامع پیشامدرن است. چند صدائی شدن انگار در جامعه مدرن، ممکن می شود. ولی اکنون، دستیاران روانپزشکی به نیاز خود به آموختن شیوه های مختلف رواندرمانی آگاه شده و تلاش می کنند از هر امکانی چه در دانشگاه و چه در بخش خصوصی استفاده کنند. بنابراین، اگر هم مقاومتی، هنوز، در برخی مراکز دانشگاهی برای چند صدائی شدن وجود دارد، ولی لزوم چند صدائی بودن روانپزشکی و حضور رویکردها و نگرش های گوناگون، پذیرفته شده است. در چنین فضائی است که امکان پیشرفت و شکوفائی علمی و اندیشگی، بارها بیشتر، و امکان برخورد اندیشه ها وجود خواهد داشت. و از برخورد اندیشه هاست که بالندگی فرهنگ و تمدن میسر می شود. دکتر ولی سهامی، سهم زیادی در این تحول داشت. ولی، بهر دلیلی! متاسفانه در دانشگاه نماند. یا آنقدر ها هم اهل پا فشاری و مبارزه نبود که بماند. گاه به شوخی به او گفته بودم که «تو شازده ای.» آخر او شازده ای از اهالی خراسان بود. این که هم چون اهل مبارزه نبود و هم به سازماندهی چندان توجه نشان نمی داد را، باید ایرادی به او دانست که امروز جایگزینی در حد و اندازه خود، یا بزرگتر ندارد، و بین راه او و آنچه پس از او جریان یافت، گسلی هست. گسلی از آن دست که در جامعه ما فراوان وجود دارد. تاریخ ما پر از گسل های فرهنگی است. گسل های فرهنگی که مانند گسل های زمینی، می توانند زلزله خیزباشند و نه تحول برانگیز! شاید از این روست که آموزش های او بعنوان یک خانواده درمانگر سیستمی برجسته، نیمه تمام مانده است…جایگزین او کیست که بتواند هم در کار روانپزشکی و خانواده درمانی، وهم در آموزش آن، همپای او باشد؟
ولی سهامی، سرمایه جایگزین ناپذیری است که از دست رفته است.
بخش هائی از سخنرانی دکتر صنعتی در مراسم یادبود دکتر سهامی در بیمارستان روزبه
اسفند 91
با سلام و تشکر
از یاد و زنده ساز ی خاطرات سازنده
بسیار بسیار متأثر و متأسف هستم.تأثیری که آموزشهای دکتر در زندگی شخصی من بجا گذاشت در سالهای دور ،هنوز در زندگی من هست .از نحوه ی تربیت فرزندانم تا کیفیت روابط اجتماعیم و حتی یافتن هویت خودم و ساختن انسانی جدید از خودم، انسانی بسیار متفاوت با آنچه که قبلا بودم.ایشان را از برنامه های روانشناسی سیما در سالهای دور میشناسم و برایشان احترامی خاص قائلم،بسیار متأسفم از فقدان چنین انسان ارزشمندی و مسرور میشوم اگر بتوانم در دنیای مجازی همچنان از
آموزش های ایشان استفاده کنم،چرا که هنوز و همیشه نیازمند آموزشم و اینگونه است که قدردان وجود و حیات انسان هایی چون دکتر ولی سهامی هستم،انسان هایی که به رغم حقیقت انکار ناپذیر مرگ همیشه زنده اند.روحشان قرین آرامش.
بسیار مشتاقم نام برنامه های تلویزیونی که اساتید ارجمند آقایان دکتر صنعتی و زنده یاد دکتر سهامی در آنها شرکت داشته اند بدانم تا بتوانم آنها را از سروش سیما تهیه کنم. بسیار سپاسگزار خواهم شد که راهنمایی بفرمایید.
سرکار خانم بهنیا
خانم شریفی تهیه کننده برنامه هزار راه نرفته کسی بودند که خیلی از وجود دکتر سهامی استفاده کردند و من در همان برنامه در خدمتشان بودم و چنیدن برنامه مشترک باهاشون داشتم و حقا آدم تاثیر گذار و باهوش و نافذی بودند
دکتر شیری
دوستان روز و روزگار خوش
استاد محمدولی سهامی
انسان بود.. آموزگار بود.. پزشک بود..
روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
با تشکری ویژه از استاد کم نظیر “محمد صنعتی”
دوستدارتان:
جوانمرد
حسین جوانمرد